4ماهگی طاها جان
17 مهر 4 ماهه شد گل مامان و بابا ماهگیت مبارک
اما اصلا روز خوبی نبود.رفتیم واکسنتو زدیم چقدر گریه کردی الهی بمیرم.دو روز تب کردی و توی خواب ناله میکردی و قلبم آتیش میگرفت.تاصبح دستمال خنک میذاشتم روی پیشونی ماهت تا خدا رو شکر تبت پایین اومد.اما شب توی بغلم بودی و آروم میچرخوندمت اما یهو شروع کردی جیغ زدن و انقدر گریه کردی که منو بابا نگران شدیم با لباس توخونه رفتیم توی کوچه ماشینو روشن کنیم بریم دکتر.باچه وضعی رفتیم دکتر همه جاتو معاینه کرد و گفت خدارو شکر چیزی نیست احتمالا شکمش درد میکنه.شربت بهت داد و برگشتیم خونه و تو تمام یک ساعت رفت و برگشت گریه کردی و تو بغلم بیحال بودی.چقدر گریه کردم.بالاخره توی بغلم خوابیدی و من و بابا از نگرانی کنارت نشستیم حتی شام نخوردیم.آخر شب بارون زیادی اومد و منم پا به باش گریه کردم چون طاقت اشکهاتو جیغهاتو ندارم دیگه هیچوقت اشک نریز که میمیرم.عزیزم دوست داریم
کارهای جدیدت:
آب دهنتو نگه میداری تو گلوت و صدای ق و ک میگی.غلت میخوری.باکمک من و بابا روی پاهات می ایستی.موهامو میکشی.باباجونو چنگ میزنی.موقع قلقلکتم حسابی میخندی فرشته ی من.
پاهاتو میزنی به مبل و قلقلکت میاد.وقتی که شیر میخوای جیغ میکشی و تا میخوام شیرت بدم ذوق میکنی و دستاتو بالا میاری.گردنو سر کوچولوتو به زور بلند میکنی