15 ماهگی طاها جون
سلام گل مامان.امروز 15 ماهه شدی.مبارک باشه عزیز دلم.هزار ماشاالله خیلی فعالی و من از صبح تا شب فقط دنبال جنابعالیم.دو روز بود من و بابا خیلی ناراحت بودیم چون تازگیا سرتو محکم میکوبیدی دیوار و جاش قرمز میشد تا اینکه بابایی از نت علتشو پیدا کرد.البته علتهای زیادی بود که بچه ها سر به دیوار میزنن اما تو بخاطر دندوناته بجز دندونای آسیاب بالا و پایینت که جوانه زدن دندونای نیش بالاتم دارن درمیان حسابی کلافه ای و بهانه گیر.دستاتم که دیگه به یه انگشت راضی نیستی سه چهار تایی انگشت میخوری بعضی وقتاهم دندونات به گوشت مامان و بابا کار میکنه من و بابایی هم...
وقتی میگم بیا بغل مامان میگی ننننننننهههههههههههه خوشت میاد و میری میچسبی بغل بابا و من
خدا نکنه بگیم ددر اول همه هنوز ما آماده نشدیم تو میری پشت در و شروع میکنی به در میکوبی.نمیدونم چطور لباس میپوشیم فقط
کلمه هایی که با صدای نازت میگی
ماما
بابا
آب
ماه
لاک
نان
عکس
اک:کارت بانکی
آت:تاید
صدای گربه هم بلدی بگی میگم گربه چی میگه میگی مووو
صدای سگ میگی هاپ
کاریم ازت بخوام انجام میدی در یخچال باز میکنی.لباسارو میندازی تو کمد البته بعدش همه رو با چنگ در میاری میریزی دور و برت
تلویزیونو میگم خاموش روشن کن انجام میدی
اعضای بدنتم کاملا میشناسی هر کدومو بگیم نشون میدی:دستت پات نافت سرت گوشت چشمت بینیت زبونت آخخخخخخ برای زبون کوچولوت که در میاری
عکست خوب نشد آخه حرکت میکردی.آقا پسرم خیلی گله داره کمک مامانش میده فدای قد و بالات
ابن بادکنکم اولین جایزته.رفتیم دماوند جشنواره نقاشی بود رفتی خط خطی کردی
اولین بلالی که توی زندگیت نوش جان میکنی ببین چه آروم نشسته بخاطر بلال.
وقتی همه بلالارو خوردی خیالت راحت شد دیگه نیست رفتی راحت براخودت خوابیدی عشق مامان
آقا طاها تازگیا همه وسایلشو برعکس میکنه و بازی میکنه اتوبوست دوچرخت رورویکت دل و روده براشون نذاشتی وسایلای خونه که دیگه هیچی چند تا رو شکستی بابایی هم گفت دیگه تا طاها بزرگ نشه هیچی نمیخرممن و توام ما نبودیم کهههههههههههه
لباسی که خاله لیلا برات خرید عزیز دلم
چیزی نیست مامان چرا قیافتو این شکلی کردی نترس بابا صدای آبمیوه گیریه طاهااااااااااااااااااااااا.نمیدونم چرا به سشوار و آبمیوه گیری حساسی تو.فدای اشکات سریعم بغض میکنی و چشمای ریزت قرمز میشه
امروزم نوبت بهداشت داشتی خداروشکر همه چی خوب بود بهت قطره آهن و مولتی هم دادنهوا خیلی خنک بود شب قبل بارون اومده بود
.من و توام رفتیم پارک بازی کردیم.فقط نگران واکسن 18 ماهگیت تو آبانم میگن سخته