طاها جانطاها جان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

♫♫ دلنوشته های مرضیه ♫♫

راه رفتن طاها جان

ووووووووووووای که چقدر خوشحالم امروز 1 سال و 1 ماه و 19 روزت بود عزیزم.چند وقتی میشه که دستاتو میگرفتی به وسایل خونه و راه میرفتی دو روز پیشم پاهاتو بلند میکردی که خودت راه بری. اما امروز به بهانه ی بستنی همینطوری صدات کردم گفتم بیا بستنی بخور دیدم یه قدم اومدی جلو و دستمو گرفتی.منم که از خوشی دیوونه شدم تا چند بار به بهانه بستنی اومدی طرفم و منم کم کم ازت فاصله گرفتم تا زیباترین اتفاق زندگیمو  تماشا کنم.امروز 10 قدم خودت تنهای تنها راه رفتی.آخ عمر من فدات فقط راستی داشتم وبلاگی رو میخوندم که مادرهای عزیز در مورد این که بچه هاشون شیطون و اذیت کارن و مادرا عصبی شده بودن و حتی بیشترشون بچه هاشونو به حدی کتک زده ب...
5 مرداد 1394

شیرین کاریات

اول از آشپزخونه شروع میکنم.خدا نکنه من برم آشپزخونه بدو بدو میای دنبالم اول میری سراغ لباسشویی      دکمه هاشو میزنی خاموشش میکنی دستاتو باهاش میچرخونی میگی  زززززززززز یعنی میچرخه هرچی قابلمه هست درمیاری بیرون میکوبی به هم شعله ی گازو ززززززززیاد میکنی چند بار نزدیک بوده غذامون بسوزه.در یخچالو باز میکنی و فرار میکنی میری  جای برنح و حبوبات رو یاد گرفتی خودت میری کابینتو باز میکنی و همه رو میریزی منم در تمام حالات  از مبل و تلویزیون و ناهار خوری و ...از همه چی بالا میری.دوستداری تو حمام آب بازی کنی ولی حمامت نکنم.کشو لباسارو که باز میبینی دونه دونه لباس درمیاری دوباره پرت میکنی توش میگیم سگه چی...
2 مرداد 1394

تولدت مبارک قلب من

سلام.از دوستای خوبم خیلی ممنونم که این مدت منو با نظرشون خوشحال کردن و تنهامون نذاشتن.بالاخره لطف خدای مهربون شامل من شد و خونمونو آوردیم کرج.این مدتم که نبودم کلی درگیر خونه پیدا کردن و جابجایی و... بودم. شکرت خدای مهربونم.و اما طاهای عزیزم.دندونای خوشگلت 10 تا شده دو تا دیگه تو راهه لثه های نازت متورم شده.خودت از مبل بالا میری.از اینکه بگیم طاها کوو خوشت میاد و قایم میشی.از برنامه خندوانه خوشت میاد و دست میزنی یکسالگی خوشگلم.تولدت مبارک پسر کوچولوی من   رفتیم حرم حضرت معصومه با بابا و مامان عزیزم 11ماهگی طاها جان 10 ماهگی زندگیم ماهگی طاها جان ...
26 تير 1394

بدون عنوان

الهی قربون قد و بالات روز دوشنبه 1393/10/29 دوتا دندون خوشگل دیگه توی فک بالات به دندونات اضافه شدوحالا 6 تا دندون داری. اینم عکس دندونت نمیذاری از همشون عکس بگیرم ...
1 بهمن 1393

دلبریهای طاهایی

سلام گلم.دو روزه داری میگی بابا بابا بابا اون وسطا یه ماما هم میگی الهی من دورت بگردم برای صدای نازنینت.از آهنگ تبلیغ تلویزیون خوشت میاد و سریع سرتو میچرخونی نگاش کنی.من یا بابا از جلو چشمت بریم سرتو بلند میکنی دنبالمون میگردی.وقتی میخوام شیرت بدم حسابی ذوق میکنی و بپر بپر میکنی و میخندی. خیلی زرنگی ماشاالله دست خودتو میذاری گوشه های لثت اما دست منو میبری زیر دندونای تیزت توی حمام دوسداری آب بازی کنی عاشق بازی کردنی و من عاشق توام طاها.شدی تک تک نفسهای مامان ...
23 دی 1393

7 ماهگی طاها جووووووونم

امروز 7 ماهت پر شد عزیز دل مامان. خیلی ماه خوبی بود هر روز ماشاالله شیرین تر میشی...غذاخور شدی..از همه مهمتر دندون درآوردی آخ قربون مرواریدای قشنگت.2تامروارید بالا 2 تا مروارید پایین.93/10/03 متوجه شدم لثه های خوشرنگت ورم کرده و اول از پایین مرواریدات درومد دو روز بعد مرواریدای بالاتم خودشونو  نشون دادن..وای که چه لحظه ای بود از امروز زرده تخم مرغ شروع کردم بهت دادم با کره و سوپت و مواد بیشتری اضافه کردم بهش.خیلی بهم وابسته ای و شبا دستتو میندازی دور گردنم.طاهای من خیلی لحظات شیرینی رو دارم با تو عزیزم.خیلی دوستت دارم عکسای این ماهت زندگی مامان و بابا: الهی فد...
17 دی 1393

هتل جمشید

93/09/18 برای شام رفتیم هتل جمشید خیلی خوش گذشت البته شما سر شام خوابت برد و منم با خیال راحت شام خوردم اینم چندتا عکس عمومهرداد و طاها جوووونم مامان و طاهایی اینم عکسهای فردات بعد از واکسنت الهی بمیرم تب کردی.چقدر سخت گذشت به من و بابایی که تو جگرگوشمون جلوی چشممون گریه میکردی   الهی من فدای جای واکسنت ...
20 آذر 1393